کتاب بیستون


از متن کتاب:
خانه ما لب آشورا بود
آشورا جای مردن سگ‌های پیر بود. جای عشق بازی مرغابی‌ها بود.
جای پرت کردن بچه گربه‌هایی بود که زندگی را به مردم حرام کرده‌بودند.
آشورا جای بازی ما بود.
اوایل بهار یا اواخر پاییز که آسمان را ابرهای سیاه می‌پوشاندند، بابام از میان اطاق می‌نالید که:
- خدایا غضبت را از ما دور کن.
ولی خدا به حرف بابام گوش نمی‌کرد. سیل می‌آمد. خشمگین می‌شد.
می‌شست و می‌رفت. کف می‌کرد. پل‌های چوبی را می‌برد. زورش به خانه‌های بالای شهر که از سنگ و آجر ساخته بودند، می‌رسید. اما به ما که می‌رسید تمام دق دلش را خالی می‌کرد...

دسته بندی: 🔺دیجیتال فایل های الکترونیکی » ... pdf (رمان،شعر،داستان)

تعداد مشاهده: 79 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.zip

فرمت فایل اصلی: PDF

تعداد صفحات: 148

حجم فایل:0 کیلوبایت

 قیمت : 45,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل